سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نازمن خداست

اینم یه شعر از خودم :

 

باقی شعرهایم را با چشمانی خیس می کویم

آغاز

پایان

چه فاصله ی کمی

یک چشمک ؟؟؟

دیشب شادی

امشبم زاری

چه کوتاه بود میام شادی و زاری

امشبم باز پوست تر می کنم نرم نرمک !!!

تو با بیگانگان رفتی

بی خیال من

نگرفتی از نگاهم حتی شرمک !!!

برو

حرفی نیست

برو

من می مانم و انتظار حتی یک اخمک .

 

امیدی نیست ... .

تا بعد ... .


نوشته شده در سه شنبه 86/4/5ساعت 1:28 عصر توسط ساجد بهشتی نظرات ( ) |

سلام ... .

خوبید ؟؟؟

برای کفتن حرفی ندارم فقط این شعرارو میزارم .... .

راستی منتظرم ... منتظر یه ... .

 

دوست دارم تو را تا به اوج آنچه فنا می نامیدش

هرچند در مرام شما جائی برای عشق قصه مانند شاهزاده و گدا نباشد

من گدازاده ای از دیار بی نامی

تو شهزاده ی خیال و اوهامی

راهی بین و من تو برای وصلت نیست

تو شهزاده ی شادابی و من پیرم  ...

دوستت می دارم تا هستم و هستی

تو رو با معشوقت خوش باشی

شب خوش

من می مانم

سالهاست در زندان عشقت به زنجیرم ...

سرنوشتم دیوانه بودن توست

سرنوشتت بی تفاوتی به من خسته دل

خوش با سرنوشت طاووس مانندت

من از ازل تا ابد تسلیم تقدیرم ...

خلقت من و تو بدین سان بود

نه من محکومم نه تو متهم

خواست خداوندگار بود

این چه زادنی بود ؟؟؟
چه حیاطی بود ؟؟؟
چه عشقی بود ؟؟؟

من از دست خدایمان دلگیرم ...

نه او هم گناهی ندارد ...

مختارم !!!

خود خواسته ام

من از بروج شوم آسمان تحت تاثیرم ...

نی بروجم کاره ای نیست ...

خدا هم کاره ای نیست ...

حتی تو هم کاره ای نیستی ...

هر که خواهد دلش حرفی زند

من از اول بسم الله در حرف مردم تفسیرم ... .

 

 

یه شعر دیگه دارم به اسم ترس برای اونا که خیلی می ترسن :

 

ترس ...

اوهامی خیال انگیز ...

ترس از دل است ...

از تیره دلی ...

بر زمینت می زند همچون غرور

از هرچه ترسی آید بر سرت کرور کرور

ترس پیش بنده عاری بس بزرگ

تو هم همزاد اوئی

برتر از اوئی

ترس فقط پیش یکتا خدا

ترس ننگت آورد

بند تنگت آورد

ترس می کندت چون برده

رنجور ...

آشفته ...

بی زبان ...

پر تمنا

ترس از بن برکن از وجود خویشت

خویشتنت را خوار می سازد

تیشه بردار

زن ...

محکم زن ...

برکن ترس را ز جا

یاد خداوندگار آرامش دل

است دشمن ترس و هرچه ز ترس

خدا صاحب ترس است

ترس فقط پیش خداست

دست سوی خدا آور

خدائی غرق کشده در کرم و وفا

 

 

ممنون نظرات شما ... .

علی یارتون ... .

تا بعد ... .


نوشته شده در سه شنبه 86/4/5ساعت 1:28 عصر توسط ساجد بهشتی نظرات ( ) |

حرفی نیست جز این شعر :

 

تمام آرزوی عمر و جونم

این بوده که با تو بمونم

اون شبا هم که تو نیستی

با ساز شکسته ام به یادت بخونم

 

             *****

 

بی تو این دلم تنها می مونه

از غصه ، از غم ها می خونه

همه امیدش برای موندن تو هستی

بی تو اون نمیتونه زنده بمونه

 

             *****

 

چه سنگ دل شدی ای آشنا

برو الحق خوب شناختمت بی وفا

نباید از اولش هم عاشقت می شدم

تو یه سنگی ، من تشنه ی وفا

 

              *****

 

برو ، برو ، دیگه برو ، برو ، برو

از پیش من ای بی ابرو برو

من کسی میخوام مثل خودم باشه

برو ، دیگه بالا نینداز ابرو برو

 

یه ترانه است کسی مورد نظرم نیست فقط نوشتم تقریبا میشه گفت سفارشی بود کار سفارشی عم بهتر از این نمیشه ... .

ممنون نظراتتون ... .

تا بعد ... .


نوشته شده در سه شنبه 86/4/5ساعت 1:28 عصر توسط ساجد بهشتی نظرات ( ) |

سلام ...

خوبید ؟؟؟

ممنون نظرات گرم شما هستم بهم امید میدن ... .

امروز یه شعر میزارم که بازم از خودمه امیدوارم خوشتون بیاد :

 

من آن گمشده در تردیدم که سامان نگیرم

روی تو کافرم کرد من هرگز ایمان نگیرم

بگذاربه درد دربه دری خویش خو کنم

من آواره ی کوچه های عشق توام هرگز آشیان نگیرم

 

            ******************

 

تو چه میدانی که زخم تیغ ابروی یار چیست ؟؟؟

سر نهادن به هر خواهش غرور شکن نگار چیست ؟؟؟

تو آزاد از دنیای بی مرز عاشقان مهرویان جهانی

توئه بی غم چه میدانی دوری از قرار چیست ؟؟؟

 

             *****************

 

من بی قرار با توئه مدعی به جائی نمی رسم

اگرم سالها پشتت کنم به تو در بی وفائی نمی رسم

برو بگذار بمیرم به این درد تحفه آورده ی تو

من کافر ربم بعد مرگم به بهشت باصفائی نمی رسم

 

 

ممنونم بازم ... .

تنهام نذارید ... .

تا بعد ... .


نوشته شده در سه شنبه 86/4/5ساعت 1:28 عصر توسط ساجد بهشتی نظرات ( ) |

سلام ...

خوبید ؟؟؟

یه شعر میزارم بدک نیست ولی خوب زیادم خوب نیست بخونید و نظرتون رو بدید :

 

من سیرم از تو و از نوم تو

محاله من بشم عاشق تو و آروم تو

نمی خوام با تو باشم حرفات آزار می ده منو

عشق تو چون عیسی به صلیب می کشه منو

هرچی دادی از عشقت بهم بدبختی بوده

اون دردا که بهم دادی کجاش خوشبختی بوده ؟؟؟

یه عمرغم ریختی به تکه گوشت من

با درد و غم لجن کردی سرنوشت من

برو ، گمشو برو دیگه از نام تو سیرم

از جفای تو در اوج جوانی خویشم پیرم

 

ببخشید زیاد خوب نیست ... .

تا بعد ... .


نوشته شده در سه شنبه 86/4/5ساعت 1:28 عصر توسط ساجد بهشتی نظرات ( ) |


Design By : Pichak