سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نازمن خداست

حرف دلمو از شعرا بفهمید :

 

خوش باشی نازم !!!

خوش باشی !!!

میدانم جواب پرسشهایم چیست ...

به تو چه ؟؟؟

این است پاسخت .

خموش میشوم ...

لالِ لال ...

بیش دوستت دارم با پاسخت

من کشته ی ناز توام

کشته ی آن ناز راسخت .

 

اینم یکی دیگه :

 

دیوار را چنگ می زنم

افیونی گشتم

کاسه ی شرابم زیر نور ماهتاب می رقصد

جای زخم سیگار بر پوستم

پوکرها آنجا

پیک ، خاچ اینجا

صورتکی بر دیوار

صورتکی از تو

در قابکی پر شیار

ناز نازی

اهورائی

من پایانم و تو خود آغازی

راهمان جداست

من کم و تو حداقلت از من فزون

مال هم نیستیم – حق داری – ولی دوستت دارم

دوست داشتنم را هوس انگاری

حق داری ...

حق داری ...

من کجا عرفان کجا

می مانم با این هوس پر کفر

نشان من چیست در این وادی پر مسلمان

نه زُناری نه عبائی نه تسبیحی

مزین می شوم به پلاسی

تا شما نشناسیم

میروم از امروز تا میلیون ها فردا !!!

آغوش رقیبم گرم

خوب نرمت می کند

من تو را به آغوش نخواستم

هوسم نام نهادی

و او ...

آری او لایق آغوش تو گشت

او که سالهاست نر و ماده می کند

من کجا نازکشیدن تو کجا ؟؟؟

به گمانم همان بهتر که من بمانم در آرزوی توی بی وفا !!!

من مست و بنگ

سهم من منقلی بر گوشه ی خانه ای

و کاغذکی پاره از پاره بودن

و اندکی زغال منقل

می نویسم ...

دوستت دارم

امّا باور نداری

نمی شناسیم

حق داری

من آن جوان شاداب دیروز نیستم

پوستم چون قاب عکسی پر شیار

صدایم چون گریه هایم پر خش

دستانم چون میان آغوشتان پر فرو

دیگر جوان دیروز نیستم

و تو چون دیروز هنوز مانده ای تر و زیبا !!!

خوب است فراموشم نکرده ای

عشقم را دیر پذیرفته ای نازکم

مهر باطل زدن مرا

مرگم نزدیک است

تو جوانی

حداقلش جوانتر از من

رو سوی زندگیت

حال من پاپتی کجا و تو شاهزاده کجا

یادت آید روزکی گفتی نه و من ماندم و روزانی بی تو

مرا ببخش روزانی برایم نمانده است

عزرائیلم منتظر است

من میروم آن دنیا ... .

 

 

حرفی نیست ... .

تا بعد ... .


نوشته شده در سه شنبه 86/4/5ساعت 1:28 عصر توسط ساجد بهشتی نظرات ( ) |


Design By : Pichak